وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
می سوزم از شـرار نفس هـای آخــرت از لحــن جانـگـــداز وصایای آخرت دستم به دست بی رمقت می شود دخیل در پیــش دیـدگــان گـــهربار جبرئیل دستم شبیــه دست تو تــبــدار می شود دیــوار غـصه بر سرم آوار می شود رحمی نما به حال پریشـــان دختــرت مادر مکش عبای پدر را تو بر سرت دلــواپس غــروب تــوأم، آفــتــاب من بر روزهای روشن من،رنگ شب مزن محزون رنج های پــدر می شوم مرو من شــاهـــــد عـزای پدر میشوم مرو مادر بمان کنار گــــل یاس بــاغ خود آتش مزن به حاصل خود با فراق خود فصل بهار خانه مان را خــزان مـکن مــادر بمان و نیـت تــرک جهان نکن مادر حلال کـــن که دعایم اثــر نکرد شـرمنــده ام قنــوت عشــایم اثر نکرد اشک غمت به ساحل پلک ترم نشست سنگ فراق شیشه ی قلب مرا شکست امن یجیب خواندن من بی نتیجه ماند زهرا یتیم گشت و پدر بی خدیجه ماند |